ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

داستان آموزنده و جالب ( پیرمرد و الاغ )



کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد.
کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

نتیجه اخلاقی :
مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!


















نظرات 3 + ارسال نظر
حمید یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ

مرسی خیلی آموزنده و در عین حال با حال بود خصوصا عکسی که انتخاب کرده بودی

کسری یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:23 ب.ظ

ما که مشکلی نداریم باید چیکار کنیم

هیچ کس مشکل نداره مسئله است باید حل کرد

عرفان دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ http://hamrazhaa.blogfa.com

سلام
ممنون از اینکه به تسنیم اومدین.
داستان خاصی بود.امیدوارم بتونیم مثل اون الاغ فکر!!!! کنیم.
لینک شدید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد