ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

مانعى در مسیر

 


امروز هوس کردم یک داستان بگم!!!


در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را در یک جاده اصلى قرار داد.


سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد.


برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود


ادامه دادند.


 بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند؛ امّا هیچیک از


آنان کارى به سنگ نداشتند!


سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید.


بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل


دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد.


هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد


کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است.


کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است


که سنگ را از جاده کنار بزند.


آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم!


هر مانعى = فرصتی

 

 

نظرات 6 + ارسال نظر
اخراجی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:33 ق.ظ

سلام صبح بخیر
این داستان که داستان منه.
دیروز یه پیتزا بردم برای یه مشتری. بعد که تحویل دادم بین اون و دوستش سر پول دادن تعارف شد. بعد آخرش هر دوشون پول بهم دادن من هم هر دو تا رو گرفتم و زدم بچاک.
آی دیدن داشت وقتی میدویدن دنبالم.
میگم یواش یواش دارم استاد میشم. مگه نه استاد!

دستت درد نکنه داداش ما استاد کلاه برداری شده واقعا که ناامیدم کردی

دل تنگیهای یک مردزمینی(دیروز) سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:28 ب.ظ http://www.dyrooz.blogsky.com



سلام گلم
داستان قشنگی بود
خوندمش(عجب!باستی بخونی تابدونی چه جوریاست؟)

جای دوری نمیره بهم سربزنی

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

پرنده بالای حوض ماهی نشست وگفت:

سقف قفست شکسته،

پروازنمی کنی؟

فریناز چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ق.ظ

می گم یه سوال فنی..؟؟؟
این مانع هایی که توی خیابوناس چه فرصتی را داره جز داغون کردن ماشینا؟؟؟!!!!!!

یه سوال دیگه؟؟؟
مگه عیب داره کلاه کسی را برداری؟خب شاید گرمش شده باشه.....

سوال سوم.؟؟؟
چرا من وقت ندارم مثل تو تند تند آپ کنم..؟؟؟

و چرا امشب خوابم نمی بره هر کاری می کنم؟؟؟؟

شیطون تستش ضرر نداره

مهرداد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://nasle-sookhteh.blogsky.com

سلام
عمیق و خواندنی بود
بهم سر نمی زنی ؟؟؟؟

اخراجی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ

کجایی استاد؟
باز یه ابری از رو تهران رد شد تعطیل شد.
میگم خسته نشین از بیکاری. لااقل حالا که خونه هستین یه پیتزا سفارش بدین دور اهل خانه با هم نوش جان کنید تا یه لقمه نون واسه ما جور کرده باشین.
فردا عیده. عیدی نمی دین؟

سلام والا ما اداره هم نریم تعطیلی نداریم باز تا 10 شب سر کار بعدی هستیم
عیدتون هم مبارک

فریناز چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

سلام عیدت مبارک ندا جونم...
امیدوارم فردا برات بهترین روز باشه عزییییییییزم....

مرسی عزیزم به همچنین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد