ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

قسمت کردن



روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید. حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.


در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت.


 که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد


یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست  همین که به


ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیزکرد ، 


برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد .


وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد 

 

این بار دیگر برای دعواآمده است 


 وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه


های تازه و رسیده داد و گفت:


هر کس آن چیزی را با دیگری


قسمت می کند که از آن بیشتر دارد.