
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!*
حسین پناهی
سلام وبلاگ خیلی خوبی داری وهمچنین متنت
آپم خوشحال میشم بیای نظرت رو درمورد شعری که گفتم بگی.
سلام نداجان
امان از بعضی از این افکار مزاحم
که تا رو اعصاب و روان آدم راه نرن و سر ادمو به درد نیارن ول نمیکنن
ایشالا که هیچوقت چنین افکاری به سراغت نیان
خوش باشی جیگر
مرسی عزیزم
دقیقا از فردا همین کار را می خوام بکنم
موفق باشی
سلام
وقت شما بخیر ...
روح جناب پناهی شاد ... کاش اینگونه بود . اما دستهایی این تکه کاغذ را وحشیانه ریز ریز می کنند ...
آرامش دیگر رویاست ...
اما برای شما آرزومندم
پایدار و پیروز باشید.
ممنونم واقعا هم رویاست
مرسی از دعای خیرت