گاه می اندیشم که اگر سردی دلهای سیاه گرم چون داغ دل لاله وحشی می شد، واگر دست به سوی دستی بهر احساس و محبت می رفت یا اگر شورش و غوغای دل هر انسان جای خود را به صدای چمن و برگ و گیاه یا شقایق می داد آه انسان آن وقت چه حریمی چه حیاتی می داشت: آسمان آبی بود و زمین سبز و سفید از دل هر انسان شورش قهر و شقاوت می رفت جای خود را به «محبت» میداد. آسمان دل انسان نیلی و دلش گرم امید و حیاتش چه سعید! آه انسان آن وقت واقعا انسان بود و از این ظلمت شب بیرون بود قلب ها مجنون بود «می شد آن وقت ببینی که کسی سر بازار محبت دل گرمش را داد و به جای همهء عمر و حیاتش گل لبخند خرید» لیک اینها همه افسانه شدند! ما همه پیرو یک خط و رهیم و در این راه یر از سردی و یخ تک چراغی دل گرمی اگر از دور نمایان گردد یخ سرد دل ما شعله را خواهد کشت! و چه بسیار شدست که میان دل تاریک زمین: شعله ای یخ زده است
سلام
مرسی
ممنونم از حضورتان
واقعا عجیبه !!!!!!!!
گاه می اندیشم
که اگر سردی دلهای سیاه
گرم چون داغ دل لاله وحشی می شد،
واگر دست به سوی دستی
بهر احساس و محبت می رفت
یا اگر شورش و غوغای دل هر انسان
جای خود را به صدای چمن و برگ و گیاه
یا شقایق می داد
آه انسان آن وقت
چه حریمی چه حیاتی می داشت:
آسمان آبی بود و زمین سبز و سفید
از دل هر انسان شورش قهر و شقاوت می رفت
جای خود را به «محبت» میداد.
آسمان دل انسان نیلی
و دلش گرم امید
و حیاتش چه سعید!
آه انسان آن وقت واقعا انسان بود
و از این ظلمت شب بیرون بود
قلب ها مجنون بود
«می شد آن وقت ببینی که کسی
سر بازار محبت دل گرمش را داد
و به جای همهء عمر و حیاتش گل لبخند خرید»
لیک اینها همه افسانه شدند!
ما همه پیرو یک خط و رهیم
و در این راه یر از سردی و یخ
تک چراغی دل گرمی اگر از دور نمایان گردد
یخ سرد دل ما شعله را خواهد کشت!
و چه بسیار شدست
که میان دل تاریک زمین:
شعله ای یخ زده است
ممنون از شعرتون
سلام
ممنون از مطالب زیبای شما ...
در وبلاگ لیموناد میزبان حضور ارزشمند شما هستم .
ارادتمند ...
ممنون از حضورتان
آپم...
گذرت گر افتاد بگذر از کوچه ی تنهایی دل من...
خوب بود شعرم
سلام عالی بود شعرت حتما میام خدمتتان
فقط اینجوری شدم بانو از خوندنش


خیلی فکر میخواس
خیلی