پدری
دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:
فکر می کنی ،تو میتوانی مرا بزنی یا من تو را؟
پسر
جواب داد:
من میزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
پدر با ناراحتی از کنار پسر رد شد.
بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد تا شاید جوابی بهتر بشنود.
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی.
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟
پسر جواب داد :
تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست
از شانه ام کشیدی توانم را با خود بردی . . .
به سلامتی ِ همه پدرها
--
به سلامتی همه دوستان خوبی که به ادم امید زندگی میدن .



سلام ندا جان .
من شرمنده هستم
هم از تووهم از دوستانم .
عزیز دلمی نازنین
در کل وبلاگت عالیه و من واقعا از خواندن مطالب لذت می برم

نمی دونم از کدومش تعریف کنم ولی این مطلب پدر عالللللللللللللی بود منکه اشکم در اومد
فدات شما تو دوست خوبی هستی ممنونم از تشویقهات
مثالش همینه که یه دست صدا نداره...
درسته مرسی
سلام نداجان
خوبی عزیزم
خدا حافظ تمام پدر و مادر ها باشه
انشالا که هیچوقت سایشون از بالا سر ما کم نشه
سلام گلم مرسی از حضورت
انشالله عزیزم
چه پسرگلی