خانه
عناوین مطالب
تماس با من
ندای زندگی
اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.
ندای زندگی
اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.
درباره من
من هستم.
ادامه...
روزانهها
همه
پارازیت
ماه بانوی آسمان
دوستی
آوای درون
طلوع آرامش در زندگی
پیوندها
فتوبلاگ من
جورواجور
عشق عشق عشق
برای یک بار
فیلم و سریال
تسنیم
متنوع ترین عکسهای دنیا
تک کلوب دات کام
کاملترین مرجع دانلود کتاب صوتی
مطالب جالب
خدا
جور وا جورا
امپراتور
دهکده ی خنده بازار
آسان تبلیغ
برای دو بار
دنیای آرامش
مگتوب یا خودم
دوستی
دفتر خاطرات من
دستهها
تصاویر
2
علم فنگ شویی
5
رازهای زندگی
334
داستان های کوتاه
9
برگهها
آمار وبلاگ
جدیدترین یادداشتها
همه
'گاهی لازمه !!!
زندگی بی ثبات
سال 92
مسیر
این دیوانگیست ...
مهربانی
تکیه گاه
داستان غم انگیز ما
نویسندگان
ندای زندگی
355
بایگانی
اردیبهشت 1392
1
اسفند 1391
3
بهمن 1391
3
آذر 1391
2
آبان 1391
4
مهر 1391
4
شهریور 1391
7
مرداد 1391
8
تیر 1391
14
خرداد 1391
3
اردیبهشت 1391
5
فروردین 1391
3
اسفند 1390
5
بهمن 1390
5
دی 1390
8
آذر 1390
11
آبان 1390
6
مهر 1390
9
شهریور 1390
12
مرداد 1390
6
تیر 1390
2
خرداد 1390
13
اردیبهشت 1390
18
فروردین 1390
10
اسفند 1389
9
بهمن 1389
16
دی 1389
11
آذر 1389
13
آبان 1389
18
مهر 1389
21
شهریور 1389
19
مرداد 1389
18
تیر 1389
14
خرداد 1389
6
اردیبهشت 1389
11
فروردین 1389
37
آمار : 168515 بازدید
Powered by Blogsky
حک دوستی
دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور میکردند.!!
بین راه سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و به مشاجره پرداختند.
یکی از آنها از سر خشم؛ بر چهره دیگری سیلی زد!!!
دوستی که سیلی خورده بود؛ سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید.
روی شنهای بیابان نوشت ((امروز بهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.))
آن دو کنار یکدیگر به راه خود ادامه دادند تا به
...
یک آبادی رسیدند!!!
تصمیم گرفتند قدری آنجا بمانند و کنار برکه آب استراحت کنند.
ناگهان شخصی که سیلی خورده بود؛ لغزید و در
آب افتاد. نزدیک بود غرق شود که دوستش به
کمکش شتافت و او را نجات داد.
بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت؛
بر روی صخره ای سنگی این جمله را حک کرد
((امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد))
دوستش با تعجب پرسید:
((بعد از آنکه من با سیلی ترا آزردم تو آن جمله را روی شنهای بیابان نوشتی))
(( ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ نصب میکنی؟))
دیگری لبخند زد و گفت:
((
وقتی کسی مارا آزار می دهد))؛
باید روی شنهای صحرا بنویسیم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند!
!!
((
ولی وقتی کسی محبتی در حق ما میکند باید آن را روی سنگ حک کنیم ))
تا هیچ بادی نتواند آن را از یادها ببرد
ندای زندگی
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ
3 نظر
18
1
...
14
15
صفحه
16
17
18