ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

خواب غفلت

  

 

مردی در کنار رودخانه‌ای ایستاده بود.  

ناگهان صدای فریادی را ‌شنید و متوجه ‌شد که کسی در حال غرق شدن است.  

فوراً به آب ‌پرید و او را نجات ‌داد...  

اما پیش از آن که نفسی تازه کند فریادهای دیگری را شنید !!!

 

 و باز به آب ‌پرید و دو نفر دیگر را نجات ‌داد!  

اما پیش از این که حالش جا بیاید!!!  

 

صدای چهار نفر دیگر را که کمک می‌خواستند ‌شنید ...!  

او تمام روز را صرف نجات افرادی ‌کرد  که در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ،  

 

غافل از این که چند قدمی بالاتر دیوانه‌ای مردم را یکی یکی به رودخانه می‌انداخت...!

نظرات 5 + ارسال نظر
آرمان. یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

از این دست دیوانه ها تو مملکت زیاد داریم
چه کنیم؟!!!

چی بگم!!!!

رمانتیک یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://www.romantic6370.blogsky.com/

عجب!!!!

یاسر دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ http://bisotoneshgh.blogsky.com/

سلام اجی نمیای بقیشو بخونی بقیه ی داستان عشقی رو راستی اگه تو هم داستان عشقی داری واسه ایمیلم ارسال کن تا بذارم تو وبلاگم فدات بشم ندا جوووووووووووووووووون بووووووووس اجی عزیزم

چشم میام حتما

من دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.my-moon.blogsky.com

خانمی با اجازه لینکتون کردم.

مرسی

آرمان. سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ب.ظ http://abdozdak.blogsky.com/

آبجی ندا نیستت
نکنه اون دیونه دیونگی کرده شما را هم به اب انداخته

چرا ندای جدیدی ازتان نیست؟

ای بدجنس از کجا فهمیدی؟؟؟
باز شکر خدا یکی بود مارو از آب کشید بیرون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد