امروز میخواهم یک مطلبی بنویسم
کمی دلتون شاد بشه و بخواندید
لطفا کسی بدل نگیرد این یک داستان است
صبح یک روز سرد زمستانی که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم به بروجرد بروم. هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم. وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم. به سمت راست گرفتم، موتوری هم به راست پیچید. چپ، موتوری هم چپ. خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه.
وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده. با خودم گفتم حتما زنده نمونده. مایوس و ناراحت دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آمده اندوهگین بودم. باحیرت دیدم چشماش را باز کرد.
گفتم: این حقیقت نداره. سالمی؟
با عصبانیت گفت: "په چونه مثل یابو رانندگی موکونی؟"
این دلنشینترین فحشی بود که شنیده بودم. گفتم: آقا تو رو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده!
بلند شد گفت: شی پیچیده؟ شی موی تو؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره!
واااااااااااااااای چه باحال بود
یعنی کاپشنشو برعکس پوشیده تو فکر کردی خودشم چپکی شده!!!
خدا بگم چی کارت نکنه ندا جون
اول صبحی شادمون کردی
داستان است گلم مال من نیست مال کس دیگه بوده
ههههههههههههههههههههههههههههههههههه
نداجان خیلی باحال بود
دست اون یکی که برات گفته و شما که زحمت کشیدی برامون نوشتی اینجا درد نکنه
نداجان
فدای مهربونیت عزیزم
مرسی از نظرت واقعا آرامش بخش بود
موفق باشی
مراقب خودت باش
ولی خیلی قشنگ بو.د
merci azizam